روزگار رهایی

گزینش و تصحیحی بر روایات "روزگار رهایی"، ترجمه علی اکبر مهدی پور

روزگار رهایی

گزینش و تصحیحی بر روایات "روزگار رهایی"، ترجمه علی اکبر مهدی پور

روزگار رهایی

روزگار رهایی
ترجمه یوم الخلاص
نویسنده: کامل سلیمان
مترجم: علی اکبر مهدی پور

با توجه به این که مولف گرانقدر، به هنگام نگارش کتاب مآخذ روایات را یادداشت نکرده، سپس به درخواست دوستان و خوانندگان برای چاپ سوم به جمع آوری مآخذ پرداخته، از این رو در ذکر ارجاع دقت کافی ننموده و به صرف تطابق محتوای روایت اکتفا نموده است.
در این وبلاگ برآنیم تا روایات وارده در کتاب روزگار رهایی را تک تک مورد بررسی قرار داده و متن های مشابه روایات را به همراه منابع دقیق ذکر نماییم.

غیبت حضرت ولی‌عصر عجلاللهتعالیفرجه به دو بخش تقسیم می‌شود که در بخش اول توسط سفیران چهارگانه‌اش مردم می‌توانستند با آن حضرت تماس بگیرند ولی در بخش دوم سفیر و نائب خاصی برای آن حضرت نیست. بخش اول غیبت صغری و بخش دوم غیبت کبری نامیده می‌شود.

غیبت صغری که از لحظه ولادت حضرت بقیه‌الله عجلاللهتعالیفرجه آغاز می‌شود [1] و تا روز وفات چهارمین سفیر حضرت ولی‌عصر عجلاللهتعالیفرجه ادامه می‌یابد.[2] دقیقاً 74 سال می‌باشد.

ولی دوران سفارت از رحلت حضرت امام حسن عسکری علیهالسلام آغاز شده [3] تا وفات حسین بن روح، امتداد می‌یابد.[4]

روی این بیان طول غیبت صغری 74 سال تمام، و مدت سفارت سفیران چهارگانه 69 سال و شش ماه و پانزده روز است.

خداوند حکیم از روی حکمت بالغه‌اش چنین مقدر فرمود که پیش از غیبت کبری مدتی به عنوان غیبت صغری وجود مقدس امام علیهالسلام از دیده‌ها پنهان باشد ولی ارتباط غیرمستقیم برقرار باشد، توقیعات شریف به دست چهار نائب خاص آن حضرت به دست مردم برسد تا هیچ‌گونه شک و تردیدی برای احدی باقی نباشد. تا شیعیان خود را برای غیبت کبری آماده کنند، با غیبت امام انس بگیرند. با وظائف خود در دوران غیبت آشنا شوند و از روی دلایل قطعی به وجود غیبت امام خود ایمان راسخ پیدا کنند.

این نکته ناگفته نماند که بعد از امام هشتم، دیگر امامان معصوم علیهمالسلام، برای همگان ظاهر نمی‌شدند، بلکه فقط برای خواص شیعه، آن‌هم در موارد خاص ظاهر می‌شدند، حتی پاسخ سؤالات و رفع نیازمندی‌های آن‌ها را غالباً از پشت پرده انجام می‌دادند، تا شیعیان را برای غیبت حضرت ولی‌عصر عجلاللهتعالیفرجه آموزش دهند و آماده کنند.

در پرتو همین تجربه و تمرین بود که غیبت امام برای شیعیان گران نبود در صورتی که برای دیگران سخت و دشوار بود، زیرا آن‌ها از چنین دوران تمرین بی‌بهره بودند.

پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله می‌فرماید:

243. ثم یغیب عنهم امامهم ماشاء الله!. و یکون له غیبتان، احداهما اطول من الاخری. الحذر الحدر اذا فقد الخامس من ولد السابع من ولدی!!!:

سپس امامشان غائب می‌شود و تا مدتی که خدا بخواهد از دیدگانشان پنهان می‌شود. و برای او دو غیبت خواهد بود که یکی از آن‌ها طولانی‌تر از دیگری است. هنگامی که پنجمی از نسل هفتمین فرزندم از دیده‌ها ناپدید شد، هشیار باشید، آگاه باشید.[5]

هنگامی که جابر بن عبدالله انصاری پرسید: یا رسول الله! آیا برای قائم از نسل تو، غیبتی هست؟ فرمود:

244. ای و ربی: [ولیمحص الله الذین آمنوا و یمحق الکافرین].

آری، سوگند به پروردگارم: (تا خداوند مؤمنان را بیازماید و کافران را نابود سازد).[6]

یک‌بار نیز خطاب به یکی از یارانش فرمود:

245. کیف انت اذا استیاست امتی من المهدی، فیاتها مثل قرن الشمس، لیستبشر به اهل السماء و الارض!

چگونه می‌شود حال شما هنگامی که امت من از مهدی مأیوس شوند؟! آنگاه مهدی چون قرص خورشید ظهور کند و اهل زمین و آسمان به یکدیگر بشارت دهند.[7]

246. والذی بعثنی بالحق بشیراً، ان الثابتین علی القول به زمان غیبته لاعز من الکبریت الاحمر

سوگند به خداوندی که مرا به حق برانگیخت، آنان که در عهد غیبت بر ایمان و اعتقاد به او ثابت می‌مانند از کبریت احمر کمتر خواهند بود.[8]

247. یرتاب فی غیبته کل مبطل

همه باطلان در غیبت او دچار تردید خواهند شد.[9]

رسول گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآله طبق نقل امام باقر علیهالسلام برای تمرین مردم در عهد غیبت چنین فرموده است:

248. ما ورد علیکم من حدیث آل‌محمد صلیاللهعلیهوآله فلانت له قلوبکم و عرفتموه فاقبلوه، و ما اشمازت منه قلوبکم و انکرتموه، فردوده الی الله و الی الرسول و الی العالم من آل‌محمد و انما الهالک ان یحدث احدکم بشیء منه لایحتمله فیقول: والله ما کان هذا، و الله ما کان هذا. والانکار هو الکفر

آنچه از احادیث آل‌محمد برایتان نقل شود، هرکدام که بر دل شما بنشیند و دلتان بر آن گواه باشد آن را بپذیرید، و هرکدام که دل شما از آن نفرت کند و بر شما روشن نباشد، آن را به خدا و پیامبر و عالم آل‌محمد صلیاللهعلیهوآله بازگردانید. اما کسی که احادیث ما را بشنود و نتواند تحمل بکند، اگر بگوید: به خدا چنین نیست، به خدا چنین نیست، او هلاک می‌شود که انکار احادیث ما کفر است.[10]

رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله در این حدیث به ما می‌آموزد که اگر حدیثی را درک نکردیم فوراً به ردّ و تکذیب آن برنخیزیم، بلکه به طوری که در مورد آیات متشابه قرآن به ما امر شده، در مورد متشابه از احادیث آل‌محمد صلیاللهعلیهوآله نیز واقع را بپذیریم و به آن ایمان بیاوریم و شرح و تفسیر آن را به خدا، رسول و راسخون در علم (امامان اهل‌بیت) موکول کنیم.

امیرمؤمنان علیهالسلام می‌فرماید:

249. اللهم لابد لارضک من حجه علی خلفک یهدیهم الی دینک و یعلمهم علمک، ولایضیع اولیاؤک بعد اذ هدیتهم: ظاهر و لیس بالمطاع، اومتکتم مترقب ان عاب شخصه عن الناس فی حال هدنه، لم یغب عنهم ثبوت علمه، فاذا قلوب المؤمنین مثبته

بار خدایا! همواره باید حجتی در روی زمین باشد، که بندگانت را به‌سوی دین تو رهنمون شود و تعالیم ترا به آن‌ها بیاموزد. تا بندگانت پس از هدایت تو گمراه نشوند. حجت تو، یا ظاهر و آشکار خواهد بود که اطاعت نخواهد شد، و یا از دیده‌ها غائب بوده که انتظارش را خواهند کشید اگر چه جسم او از ترس مخفی باشد ولی اثبات وجودش مخفی نخواهد بود، زیرا در دل مؤمنان ثابت و استوار خواهد بود.[11]

250. انا سید الشیب، و فی سنه من ایوب، وسیجمع الله لی اهلی کما جمع لیعقوب شمله. و ذلک اذا استدار الفلک، و قلتم: مات او هلک

من سرور پیرانم، و در من سنتی از حضرت ایوب است، که خداوند اهل‌بیت مرا گرد خواهد آورد، چنانکه اهل‌بیت حضرت یعقوب را گرد آورد. و آن هنگامی است که فلک تسخیر شود، و شما بگویید: مرده و یا کشته شده[12]

ما معتقدیم که منظور از تسخیر فلک همان تسخیر فضاست و آن انجام یافته، زیرا به دست نیرومند دانش بشری سفینه‌های فضایی ساخته شده، که به وسیله آن‌ها بر جاذبه زمین پیروز شده، از اشعه‌های خطرناک و دیگر موانع سفر فضایی جلوگیری شده، انسان از کره خاکی گامی به بیرون نهاده در اطراف زمین به سیاحت پرداخته است.

فلک در لغت به معنای مدار است و چون سفینه‌های فضایی و قمرهای مصنوعی در مدارهایی در اطراف زمین به گردش درآمده، شاید همین مقدار تسخیر فلک به شمار آید، چنانکه نیمه دوم قرن بیستم به تسخیر فضا شهرت یافته است. با تسخیر فضا، انسان مغرور، مغرورتر شده، بیشتر به معتقدات مذهبی پشت پا می‌زند.

پس از تسخیر فضا و گام نهادن بشر در کره ماه این تعبیر بسیار شنیده می‌شود که اگر حضرت ولی‌عصر عجلاللهتعالیفرجه هست، کجاست؟! که همه کره زمین وجب به وجب شناسایی شده است!! [13]

و شاید به همین دلیل است که در متن حدیث، پس از جمله تسخیر فلک به انکار منکران پرداخته است.

251. ولیبعثن الله رجلا من ولدی یطالب بدمائنا. ولیغبین عنهم تمییزا لاهل الضلاله

البته خداوند مردی را از نسل من برمی‌انگیزد که خون ما را مطالبه کند و انتقام ما را بگیرد. او از دیده‌ها پنهان خواهد شد تا گمراهان شناخته شوند.[14]

امام حسن مجتبی علیهالسلام می‌فرماید:

252. التاسع من ولد اخی الحسین، ابن سیده الاماء، یطیل الله عمره فی غیبته، ثم یظهره بقدرته فی صوره شاب ذی اربعین سنه، ذلک لیعلم ان الله علی کل شیء قدیر

نهمین فرزند برادرم حسین علیهالسلام پسر بانوی کنیزان است که خداوند عمر او را در دوران غیبتش طولانی گرداند، آنگاه با قدرت خود او را به صورت جوان چهل‌ساله‌ای ظاهر نماید، تا دانسته شود که خداوند به هر چیزی قادر است.[15]

آری هر کس قدرت بیکران حق‌تعالی را باور کند، در این موضوع هیچ شک و تردیدی نخواهد داشت، همه تردیدها، از ضعف ایمان به قدرت خدا سرچشمه می‌گیرد! اما آن‌ها که به قدرت ناپیدا کرانه او ایمان راسخ دارند هر چه از منابع وحی برسد با اطمینان قلب می‌پذیرند و دلشان آرامش می‌پذیرد و تردیدی به خودشان راه نمی‌دهند.

امام حسین علیهالسلام می‌فرماید:

253. قائم هذه الامه هوالتاسع من ولدی، و هو صاحب الغیبه، و هو الذی یقسم میراثه و هو حی

قائم این امت، نهمین فرزند من است. او صاحب غیبت است، و او کسی است که در حال حیاتش میراث او را تقسیم می‌کنند.[16]

254. له غیبه یرتد فیها اقوام، و یثبت علی الدین آخرون

برای او غیبتی هست که گروه‌هایی در آن ایام غیبت از دین برمی‌گردند – مرتد می‌شوند – و گروه دیگری ثابت قدم می‌مانند.[17]

ای سرور شهیدان! دقیقاً طبق فرموده شما، اقوام بسیاری از دین خدا برگشتند و جز قومی اندک بر اعتقاد صحیح استوار نماندند، تو بهتر می‌دانی که چه اقوامی از شاهراه هدایت منحرف شدند و از این‌همه شاهد صدق که در گفتارهای شماست چشم پوشیدند، در صورتی که هر صاحب خردی اگر عقل خود را به کار بندد، در حقانیت سخنان شما تردیدی نخواهد داشت.

255. فی التاسع من ولدی سنه من یوسف، وسنه من موسی بن عمران، و هو قائمنا اهل‌البیت. یصلح الله امره فی لیله واحده

در نهمین فرزند من سنتی از حضرت یوسف و سنتی از حضرت موسی بن عمران است، او قائم ما اهل‌بیت است. خداوند در یک شب کار او را فراهم می‌آورد.[18]

در بخش‌های گذشته مقصود از این حدیث را توضیح دادیم، از خدا می‌خواهیم که به ما شکیبایی دهد تا در آن روز، دوشادوش آن حضرت، روی در روی دشمنان خدا بایستیم و با چشم خود ببینیم که چگونه باطل را ریشه کن می‌سازد و پرچم حق را به اهتزاز درمی‌آورد.

امام زین‌العابدین علیهالسلام می‌فرماید:

256. ان للقائم منا غیبتین، احداهما اطول من الاخری. اما الاولی فسته ایام، وسته اشهر، وست سنوات. و اما الاخری فیطول امدها حتی یخرج من هذا الامر اکثر من یقول به، فلا یثبت علیه الا من قوی یقینه، و صحت معرفته، و لم یجد فی نفسه حرجا مما قضینا، وسلم لنا اهل‌البیت

برای قائم ما دو غیبت است که یکی از آن‌ها طولانی‌تر از دیگری است که غیبت اولی او شش روز و شش ماه و شش سال طول می‌کشد، اما دومی به قدری طول می‌کشد که بیشتر کسانی که به غیبت او ایمان داشتند از اعتقاد خود برمی‌گردند، فقط کسانی بر اعتقاد خود استوار می‌مانند که یقین محکم و شناخت صحیح داشته، تسلیم ما اهل‌بیت باشند و سخنان ما بر آن‌ها گران نباشد.[19]

کسی که از منبع وحی بیگانه باشد هرگز نمی‌تواند این چنین قاطعانه از آینده دور و از حوادث شخصی سخن بگوید، و کسی که ایمان استوار نداشته باشد هرگز در برابر چنین بزرگوارانی تسلیم نخواهد شد و داوری آن‌ها بر او گران خواهد بود.

اما در مورد مدت غیبت اولی، آورده‌اند که: در شش روز اول، فقط خواص اهل‌بیت از آن آگاه شدند، و در شش ماه اول فقط خواص شیعه از ولادت حجت خدا مطلع شدند، و در مدت شش سال (تا وفات پدرش) گروه فراوانی از شیعیان از ولادت آن حضرت مطلع شده، به افتخار دیدارش نائل شدند، حتی برخی از دشمنان نیز او را دیدند، تا حجت بر آن‌ها تمام شود.[20]

257. فی القائم منا سنه من سنه انبیاء: سنه من نوح، و سنه من ابراهیم، و سنه من موسی، و سنه من عیسی، و سنه من ایوب، و سنه من محمد. فاما من نوح فطول العمر. و اما من ابراهیم فخفاء الولاده و اعتزال الناس، و اما من موسی فخفاء الولاده و دوام خوفه و تعب شیعته من بعده مما لقوا من الاذی و الهوان الی ان اذن الله بظهوره و ایده علی عدوه. و اما من عیسی فاختلاف الناس فیه حتی قالت طائفه: ما ولد، و قالت طائفه: ولد وقتل و صلب، وقالت اخری: ما زال حیا یرزق. و اما من ایوب فالفرج بعد البلوی. و اما من محمد فالخروج بالسیف و الرعب، و قتل اعداء الله و اعداء رسوله، و الجبارین و الطواغیت، و انه لا ترد له رایه.

در قائم ما شش نشانه از شش پیامبر است: نشانه‌ای از حضرت نوح، نشانه‌ای از حضرت ابراهیم، نشانه‌ای از حضرت موسی، نشانه‌ای از حضرت عیسی، نشانه‌ای از حضرت ایوب و نشانه‌ای از حضرت محمد صلیاللهعلیهوآله.

اما نشانه‌ای از حضرت نوح طول عمر اوست.

اما نشانه‌اش از حضرت ابراهیم، تولد پنهان و گوشه‌گیری او از مردمان است.

اما نشانه‌اش از حضرت موسی، مخفی بودن ولادت و استمرار ترس و وحشت او و شیعیانش و تحمل سختی‌ها و رنج‌ها از دشمنان است تا روزی که فرمان ظهور صادر شود و بر دشمنان چیره گردد.

اما نشانه‌اش از حضرت عیسی، اختلاف مردم است در حق او، که گروهی می‌گویند: متولد شده، گروهی می‌گویند: متولد شده و کشته شده و به دار آویخته شده است. و گروهی می‌گویند: زنده است و در نزد پروردگارش روزی داده می‌شود.

اما نشانه‌اش از حضرت ایوب، فرج بعد از شدت و گشایش بعد از گرفتاری است.

و اما نشانه‌اش از رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله، خروج او شمشیر به دست و رعب او در دل دشمنان، و کشتن دشمنان خدا و رسول صلیاللهعلیهوآله و ستمگران و طاغوت‌ها است. و اینکه هرگز پرچم او – شکست نمی‌خورد – و برنمی‌گردد.[21]

258. فیه سنه من یونس بن متی، رجوعه من غیبته و هو شاب بعد کبر السن. و فیه سنه من یوسف. و هی غیبته عن خاصته و عامته، و اختفاوه عن ابیه و اخوته مع قرب المسافه

در او نشانه‌ای از یونس بن متی است، و آن بازگشت او بعد از غیبت در سن جوانی است در حالی که سن او بالا رفته است. و در او نشانه‌ای از حضرت یوسف است و آن مخفی شدن او از دور و نزدیک، حتی از پدر و برادران با آن نزدیکی مسافت است.[22]

259. غیبته کغیبته یوسف، و رجعته کرجعه عیسی الذی انکر الکتیرون کونه حیا. و اختلاف الامه فی ولادته کاختلاف الناس فی موت عیسی

غیبت او چون غیبت یوسف، و رجعت او چون رجعت عیسی است، که بسیاری از مردمان زنده بودن او را انکار کرده‌اند. و اختلاف امت در ولادت او چون اختلاف دیگران در وفات عیسی است.[23]

امام باقر علیهالسلام می‌فرماید:

260. اشالونا، فان صدقناکم فاقروا، و ما انتم بقاعلین!. اما علمنا فظاهر. و اما ابان اجلنا الذی یظهر فیه الدین حتی لایکون بین الناس اختلاف، فان له اجلا من ممر اللیالی و الایام. اذا اتی ظهر و کان الامر واحدا

از ما بپرسید، آنچه ما به شما گفتیم – که صدالبته راست خواهیم گفت – به آن اعتراف و اقرار کنید، که میدانیم چنین نخواهید کرد!

دانش ما بسیار روشن و آشکار است و اما فرا رسیدن دولت ما که در آن دین آشکار خواهد شد و اختلافی در میان مردم نخواهد بود، برای آن مدتی تعیین شده است که باید شب‌ها و روزها بگذرد تا صبح دولتمان بدمد و حق آشکار و امر یکی شود.[24]

در این حدیث شریف از حکومت واحد جهانی سخن رفته، که مرزهای جغرافیایی در هم ریخته، پرچم‌های رنگارنگ برچیده شده، در سراسر جهان فقط یک دین اسلام حکومت خواهد کرد، و بر فراز گیتی فقط یک پرچم (پرچم توحید) در اهتزاز خواهد بود، و در چهارگوشه جهان فقط یک قانون اساسی قرآن به رسمیت شناخته خواهد شد.

امام صادق علیهالسلام می‌فرماید:

261. الامام کالشمس الطالعه المجله بنورها العالم، وهی فی الافق بحیث لاتنالها الا یدی و الابصار

امام، چون خورشید فروزان است، که با نور خود جهان را شکوه و جلال می‌بخشد، و خود در افق است که دست‌ها به او نرسد و دیده‌ها او را نتواند دید [25]

آری ای امام به حق ناطق، جعفر صادق علیهالسلام! فرزند تو خورشید درخشانی است که جهان را شکوه و جلال بخشیده، و خود از تیررس مردمان به دور است. حتی شهباز اندیشه نیز به اوج فضائل شما نمی‌رسد و طائر تیزپرواز فکر بشری بر فراز قله عظمت‌های شما پر نمی‌زند.

هنگامی که دیدگان ما به آن مهر تابان خیره شود، جز نور و درخشندگی آن نتواند دید، درست همان مقدار که در نیمروز از قرص خورشید تواند دید. به این امید زنده‌ایم که دوران هجران به سر آید و روزگار وصال فرا رسد و دیگان به‌سوی آن خورشید امامت و احیاء کننده تعالیم رسالت دوخته شود.

خدای بشکند دستی را که به تو جز نیکی اراده کند، خدای کور کند دیده‌ای را که جز به چشم ارادت به‌سوی تو بنگرد. آمین.

از امام صادق علیهالسلام پرسیدند: آیا به هنگام ولادت دیده می‌شود؟ فرمود:

262. بلی والله لیری من ساعه ولادته الی ساعه وفاه ابیه، ثم یغیب فی آخر یوم الجمعه لثمان خلون من ربیع‌الاول سنه ستین و مئتین

آری، به خدا قسم، از روز تولد تا روز وفات پدرش دیده می‌شود، آنگاه از آخرین ساعات روز جمعه هشتم ربیع‌الاول سال 260 غائب می‌شود.[26]

آری کجا دیده شده که یک انسان از یک پدیده‌ای که بیش از صد سال بعد روی خواهد داد، این چنین قاطعانه خبر دهد، آنگاه سال، ماه، روز و حتی ساعت آن را صریحاً اعلام نماید؟! جز کسی که از سرچشمه وحی الهام بگیرد، و آن به خاندان عصمت و طهارت انحصار دارد.

کسی که از منع وحی سرچشمه نگرفته باشد، چگونه می‌تواند این چنین رویدادهای مربوط به یک قرن بعد را دقیقاً و صریحاً اعلام نماید. آن‌هم به قدری دقیق که گویی خود روز شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام در سامرا بوده و رویدادها را با چشم خود دیده است! در صورتی که به هنگام صدور این روایات پدر و پدربزرگ آن حضرت به دنیا نیامده بود!. که بدون تردید از منبع وحی سرچشمه گرفته است.

263. ان الله اجل و اعظم من ان یترک الارض بغیر امام عادل

خدا بزرگ‌تر و بزرگوارتر از آن است که روی زمین را بدون امام عادل بگذارد.[27]

264. ان الله لم یدع الارض بغیر عالم، ولولا ذلک لم یعرف الحق من الباطل

به‌راستی خدا روی زمین را هرگز بدون عالم نگذاشته است، وگرنه حق از باطل شناخته نمی‌شد.[28]

265. لو کان الناس رجلین. لکان احدهما الامام

اگر در روی زمین فقط دو نفر باقی باشد، یکی از آن‌ها امام است.[29]

266. لو بقی اثنان لکان احدهما الحجه علی صاحبه!

اگر فقط دو تن بماند، یکی از آن‌ها بر دیگری حجت است.[30]

267. اعرف امامک، فانک ان عرفته لم یضرک تقدم هذا الامر اوتاخر

امامت را بشناس، که اگر امام خود را بشناسی دیر یا زود شدن آن ترا ضرر نمی‌رساند.

268. انما هی محنه من الله عزوجل امتحن بها خلقه!.

که آن امتحانی است که خدای تبارک‌وتعالی بندگان خود را به آن آزموده است.[31]

269. ان له غیبه یخاف فیها علی نفسه. فهو المنتظر و هو الذی شک فی ولادته، فمن الناس من یقول: ما ولد، و منهم من یقول: ولد، و منهم من یقول: ولد قبل وفاه ابیه بسنین. غیر ان الله تبارک‌وتعالی احب ان یمتحن قلوب الشیعه، فعند ذلک یرتاب المبطلون

برای او غیبتی است که در آن بر جان خود ترسناک است، و او منتظر است (که انتظارش را می‌کشند) و او امامی است که در ولادتش شک و تردید می‌کنند، برخی گویند: به دنیا نیامده، برخی گویند: دیده به جهان گشوده، جز اینکه خدا می‌خواهد بندگان خود را بیازماید. که گروه باطل در آن زمان به شک و تردید می‌گرایند.[32]

270. ان لصاحب هذا الامر مرغیبه، فلیتق الله عبد، و لیتمسک بدینه!. اذا بلغکم عن صاحبکم غیبه فلا تنکروها. اذا اذن الله فی الخروج خرج

برای صاحب این امر غیبتی هست، پس هر بنده‌ای از خدای خود تقوی پیشه کند، و به دین خدا چنگ بزند. هنگامی به شما گفته شود که امامتان غائب شده، تکذیب نکنید. هنگامی که خدا اجازه ظهور دهد ظاهر خواهد شد.[33]

271. ان الله عزوجل ابی الا ان یجری فیه سنن الانبیاء فی غیباتهم، و انه لابد من استیفاء مدد غیباتهم. ان سنن الانبیاء علیهم‌السلام بما وقع من الغیبات الجاریه، فی القائم منا اهل‌البیت، حد و النعل بالنعل و القده بالقده

خدا اراده نموده است که سنت انبیاء را در غیبت‌هایشان در مورد او نیز جاری سازد. و ناگزیر باید مدت غیبت‌های پیامبران به پایان رسد، که همه سنن پیامبران موبه‌مو در قائم ما اهل‌بیت نیز جاری خواهد بود.[34]

272. انه لیس احد منا یشار الیه بالاصابع، و یمضغ بالالسن، الامات غیظاً اوحتف انفه. ولذلک کانت الغیبه

کسی از ما نیست که با انگشت به‌سوی او اشاره شود و زبانزد مردم گردد، جز اینکه کشته شده یا غصه مرگ می‌شود. و به همین دلیل غیبت مقدر شده است.[35]

امام صادق علیهالسلام در تفسیر آیه شریفه:

ان اذری اقریب ما توعدون ام یجعل له ربی امدا، عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احدا، الا من ارتضی من رسول

من نمی‌دانم که آنچه وعده می‌شوید دور است یا نزدیک؟ دانای غیب است و احدی را بر غیب خود واقف نمی‌سازد، به جز پیامبری که او را – برای این کار – بپسندد. [36]

فرمود:

273. یخبر رسوله الذی یرتضیه بما کان من قبله من الاخبار، و ما یکون بعده من اخبار القائم علیهالسلام و غیره

پیامبری را که بپسندد به او از اخبار پیشینیان و از رویدادهای آیندگان، از اخبار قائم ما و غیر آن خبر می‌دهد.[37]

و در تفسیر آیه شریفه:

فلا اقسم بالخنس، الجوار الکنس[38]

فرمود:

274. انه امام یخنس فی زمانه، عند انقطاع من علمه عند الناس، سنه ستین و مئتین، ثم یظهر کالشهاب الثاقب یتوقد فی اللیله الظلماء فمن ادرک ذلک قرت عینه

این آیه در حق امامی است که در زمان خود از دیده‌ها ناپدید می‌شود و در سال 260 اطلاعات مردم از او قطع می‌گردد، آنگاه چون ستاره‌ای درخشان ظاهر می‌شود و شب تاریک را با نور خود روشن می‌سازد. هر کس زمان او را درک کند، چشمش روشن می‌شود.[39]

نزدیک به این مضمون از امام باقر علیهالسلام نیز روایت شده است، جز اینکه در روایت امام باقر علیهالسلام چنین آمده است:

275. ثم یبدو کالشهاب الثاقب یتوقد فی اللیله الظلماء، معه ذخائر الانبیاء

سپس چون ستاره درخشان ظاهر می‌شود که شب تاریک را روشن می‌سازد، و ذخیره‌های پیامبران با اوست.[40]

تعبیر شهاب ثاقب در سخنان رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله و امامان اهل‌بیت علیهالسلام در خصوص حضرت ولی‌عصر عجلاللهتعالیفرجه بسیار به کار رفته است، و شاید عنایت بیشتر به این تعبیر اشاره باشد به اینکه ظهور آن حضرت در عصر فضا خواهد بود که هر سفینه و هواپیمایی چون شهاب ثاقب [41] به‌سوی زمین فرود می‌آید. این تعبیر در مورد جنگ‌های آن حضرت نیز به کار رفته است.

در بخش‌های بعدی در مورد این واژه سخن خواهیم گفت، تا اهمیت تعبیرات معصومین علیهمالسلام روشن شود، که هر واژه‌ای در کلمات درر بار آن‌ها، گذشته از معانی لغوی خود، احتمالاتی را در برابر دارد که گذشت زمان آن را روشن می‌سازد.

برای صدق گفتار آن‌ها دلیل دیگری لازم نیست که به طور قطع از سال و ماه و روز وفات امام حسن عسکری علیهالسلام خبر داده‌اند و پس از گذشتن یک‌صد سال، درست در همان تاریخ دیده از جهان بربسته است.

بسیار مبارک است دانش گران‌بهایی که خدای تبارک‌وتعالی به اولیای خودآموخته، تا با نشر آن در میان شیعه، آن‌ها را از خطر گمراهی برهانند. آنگاه با قاطعیت اعلام فرموده‌اند که وقت ظهور آن حضرت برای احدی معلوم نیست و هر کس برای آن وقتی تعیین کند، سخن گزاف گفته است:

276. من وقت لمهدینا فقد شارک الله فی علمه، وادعی انه ظهر علی سره

هر کس برای مهدی ما وقتی تعیین کند، خود را در دانش خدا شریک دانسته، و خود را بر اسرار او آگاه پنداشته است.[42]

امام کاظم علیهالسلام می‌فرماید:

277. لابد لصاحب هذا الامر من غیبته، حتی یرجع عن هذا الامر من کان یقول به. انما هی محنه من الله عزوجل امتحن بها خلقه. لوعلم آباؤکم واجداد کم اصح من هذا لاتبعوه

برای صاحب این امر، به ناچار غیبتی هست که – بیشتر – معتقدان به او، از اعتقاد خود بازگردند. که آن امتحان بزرگی است که خداوند مخلوقات خود را با آن آزموده است. اگر پدران شما صحیح‌تر از این، راهی می‌یافتند، از آن پیروی می‌کردند.[44]

آری، سوگند به خدا، نیاکان ما، از روزی که خداوند نعمت رسالت و ولایت را بر مردم روی زمین ارزانی داشته است، هرگز سخنانی استوارتر از سخنان پیامبر صلیاللهعلیهوآله و مردمانی راستگوتر از اهل‌بیت آن حضرت صلیاللهعلیهوآله نیافته‌اند. که حقائق صادره از منبع وحی را بدون کوچک‌ترین تغییر و تحریف به دست ما رسانیده‌اند، حتی برخی از راویان حدیث، معنای کامل روایتی را که نقل کرده متوجه نشده است، زیرا بسیاری از آن‌ها را گذشت زمان معنی کرده‌اند.

آنگاه در تفسیر آیه شریفه:

واسبغ علیکم نعمه طاهره و باطنه

نعمت‌های ظاهری و باطنی خود را بر شما سرازیر نمود. [44]

چنین فرمود:

278. النعمه الظاهره: الامام الطاهر. و الباطنه: الامام الظاهر. والباطنه: الامام الغائب. یغیب عن ابصار الناس شخصه، ولا یغیب عن قلوب المؤمنین ذکره. و هو الثانی عشر منا، یسهل الله له کل عسیر و یذلل کل صعب، ویظهر له کنوز الارض، و یقرب علیه کل بعید

نعمت ظاهری، امام آشکار است، و نعمت باطنی، امامی است که از دیده‌ها پنهان باشد، که جسم او از دیده‌ها غائب خواهد شد ولی یاد او در دل‌ها زنده خواهد بود. و او امام دوازدهم از ماست، که خداوند هر شکلی را برای او آسان سازد و هر سختی را برای او هموار نماید، و کنزهای زمین را برای او آشکار نموده، دور و دراز را برای او نزدیک و کوتاه نماید.[45]

امام هادی علیهالسلام می‌فرماید:

279. اذا غاب صاحبکم عن دار الظالمین، فتوقعوا الفرج.

هنگامی که صاحب شما از دیار ستمگران غیبت گزیند، منتظر فرج باشید.[46]

امام عسکری علیهالسلام فرمود:

امام حسن عسکری علیهالسلام خطاب به نماینده خود در قم احمد بن اسحاق فرمود:

280. ان ابنی هو القائم من بعدی، و هوالذی تجری فیه سنن الانبیاء بالتعمیر و الغیبه، حتی تقسو القلوب لطول امدها. فقال صاحبه: یا ابن رسول الله و ان غیبته لتطول؟. قال: ای و ربی، حتی یرجع عن هذا الامر اکثر القائلین به، فلا یبقی الا من اخذ الله عهده بولایتنا، و کتب فی قلبه الایمان و ایده بروح منه

پسر من بعد از من قائم به حق است. در حق او سنت‌های پیامبران از عمر طولانی و غیبت، جاری می‌شود. غیبت او به قدری طول می‌کشد که دل‌ها را قساوت می‌گیرد.

احمد بن اسحاق گفت: آیا غیبت او آن‌قدر طولانی می‌شود؟ فرمود: آری، به خدا سوگند، آن‌قدر طولانی می‌شود که بیشتر معتقدان به امامت او، از اعتقاد خود برمی‌گردند. بر ایمان خود باقی نمی‌ماند به جز کسی که خداوند از او برای ولایت ما پیمان گرفته است، و در دل او ایمان را نوشته است و او را با روح – القدس – تأیید کرده است.[47]

آری دل‌ها را قساوت گرفته و بسیاری از جوانان شیعه از اعتقاد خود بازگشته، و زرق و برق غرب دل آن‌ها را به خود مشغول ساخته است و دانش ناقص آن‌ها، آنان را تباه ساخته است. آنچه موجب امیدواری است این است که اخیراً جوان‌ها به‌سوی معنویات کشیده می‌شوند و از غرب نومید می‌شوند و به تدریج حق و باطل را از یکدیگر جدا می‌سازند. و پس از یک‌عمر تسلیم در برابر زورمداران، شعار عدالت و آزادی سر می‌دهند و زمینه را برای پذیرش مصلح جهانی آماده می‌سازند. و گسترش روزافزون جنایت‌ها و خیانت‌ها زمینه پذیرش را در سطح جهانی مهیا می‌سازد.

یکی از اصحاب نزدیک امام حسن عسکری علیهالسلام به محضر امام شتافت، امام علیهالسلام حجت خدا را به او ارائه داد و سپس فرمود:

281. اکتم ما رایت و ما سمعت منا الیوم الا عن اهله

آنچه امروز از ما دیدی و یا شنیدی پوشیده دار، به جز از اهل این مسائل [48]

یکی دیگر از اصحاب به خدمت امام عسکری علیهالسلام رسیده، در مورد حضرت حجت عجلاللهتعالیفرجه پرسید. امام فرمود:

282. استود عناه الذی استودعت ام موسی ولدها

او را به خداوندی سپردیم که مادر موسی فرزندش را به او سپرد [49]

این تعبیرها برای این است که غیبت را در نزد شیعه توجیه کنند و شیعیان را برای غیبت حضرت ولی‌عصر عجلاللهتعالیفرجه آماده سازند. وگرنه سخن امام برای اصحابش چون گفتار رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله حجت بود.

حضرت بقیه‌الله عجلاللهتعالیفرجه می‌فرماید:

حضرت ولی‌عصر عجلاللهتعالیفرجه در یکی از توقیعات شریف که توسط یکی از سفرا از ناحیه مقدسه صادر شده، چنین می‌نویسد:

283. ان ابی صلوات الله علیه عهد الی ان لا اوطن من ارض الله الا اخفاها و اقصاها، اسراراً لامری، و تحصیناً لمحلی من کید اهل الضلال و المرده. فانبدنی الی عثیاله التلال و الرمال، و جنبنی صرائم الارض، ینظرلی الغایه التی عندها یحل الامر و ینجلی الهلع

پدرم – که درود خدا بر او باد – با من عهد بسته که در روی زمین خدا، دورترین و مخفی‌ترین نقطه آن را برای اقامت خود برگزینم، تا امر من پوشیده بماند، و محل زندگی‌ام از حیله دشمنان و گمراهان در امان باشد. این پیمان مرا به کوه‌های بلند و بالا – و پر از وحوش و طیور – سوق داده است و مرا از دشت‌ها و بیابان‌ها دور ساخته است، تا روز موعود فرا رسد و فرمان حق صادر شود و ترس زایل گردد.[50]

مردم غیبت حضرت ولی‌عصر عجلاللهتعالیفرجه را چون طول عمر آن حضرت از خوارق عادت می‌شمارند، ولی جهان پر از کارهای خارق‌العاده است که برخی از آن‌ها را با چشم خود می‌بینیم و در جامعه خود بازگو می‌کنیم و دچار شگفت می‌شویم ولی تکذیب نمی‌کنیم زیرا با حواس ظاهری خود آن‌ها را احساس می‌کنیم، و یا چون دانشمندان و پژوهشگران و فیلسوفان نوشته‌اند؛ پذیرا می‌شویم، مانند میلیون‌ها و میلیون‌ها سال نوری و غیر آن!.

چگونه است که گفتار دانشمندان زمینی را می‌پذیریم و در گفتار دانشمندان آسمانی دچار شک و تردید می‌شویم؟!

چرا حق را لمس می‌کنیم ولی با تردید کسانی که به جهت فراز از مسئولیت، شانه خالی می‌کنند، دچار تردید می‌شویم؟!

به هر حال ما و دشمنان ما، حتی آن‌ها که برای کشتن او خانه امام حسن عسکری علیهالسلام را یغما کردند، تردیدی نداریم در اینکه از نظر تاریخی حضرت ولی‌عصر عجلاللهتعالیفرجه متولد شده است. ما و دشمنان ما در این مطلب نیز هم‌عقیده هستیم که او از نظر تاریخ وفات نکرده است. یعنی از نظر تاریخ او زنده است و مانند بسیاری از بندگان صالح و غیر صالح، از عمر طولانی برخوردار است و از دیدگان ما پوشیده است چنانکه یاد او از دل دشمنان پوشیده است.

مادر حضرت ابراهیم علیهالسلام او را مخفیانه به دنیا آورد و در غار دوردستی او را مخفی کرد تا آن حوادث پیش آمد. مادر حضرت موسی علیهالسلام نیز او را مخفیانه به دنیا آورد و طبق الهام خدا او را در تابوتی از پوست خرما نهاد و بر امواج آب نیل سپرد تا فرعون آن را بگیرد و در آغوش مادرش بپروراند. آنگاه خداوند پستان‌ها را به جز پستان مادرش بر او حرام ساخت و فرعون سرپرستی و حفاظت او را به مادر خود سپرد. تا آن حوادث شگفت به وقوع پیوست.

آیا داستان ولادت حضرت ولی‌عصر عجلاللهتعالیفرجه شگفت‌تر از داستان ولادت ابراهیم و موسی است؟! نه هرگز. پس چگونه است که در ولادت آن‌ها نردید نمی‌کنند ولی در ولادت حجت خدا تردید می‌کنند؟!.

هنگامی که داستان حضرت ادریس علیهالسلام را مطالعه می‌کنیم، با شگفتی‌های فراوانی روبرو می‌شویم، که سالیان درازی از قوم خود غائب می‌شود، به گرسنگی و انواع گرفتاری‌ها دچار می‌شوند و آنگاه ظهور کرده، با گروهی اندک از آنان که بر عهد او استوار مانده‌اند بر همه گرفتاری‌ها چیره می‌شود.[51]

همچنین است داستان حضرت صالح علیهالسلام که در کهولت سن از قوم خود غائب شد و سال‌ها بعد به‌سوی آن‌ها بازگشت، که به سبب طول حیاتش او را نشناختند و شیطان آن‌ها را به انکار دعوت او سوق داد.

با این‌همه داستان‌های شگفت که از غیبت انبیاء در احادیث معتبر رسیده است هرگونه تعجب و شگفت از غیبت حضرت ولی‌عصر عجلاللهتعالیفرجه رفع می‌شود، چگونه می‌توان در موضوعی که هزاران حدیث از رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله و امامان اهل‌بیت پیش از وقوع آن رسیده و همه‌اش یکی پس از دیگری انجام یافته است، شک و تردید نمود؟!. اگر برای اثبات مهدویت دلیل دیگری جز این احادیث اعجاب‌انگیز و اعجاز آمیز نبود، کافی بود.

غیبت حضرت ولی‌عصر عجلاللهتعالیفرجه خود یکی از دلایل قطعی بر صدق این احادیث است، و صدق این احادیث دلیل قطعی بر صحت امامت اوست، و دلیل روشنی است بر اینکه مهدی منتظر عجلاللهتعالیفرجه هم اوست و جز او نیست، زیرا چنین ویژگی‌ها در غیر او دیده نشده است. اما تردیدهایی که در حق او به وجود آمده، در اثر طول غیبت اوست که آن نیز از دلایل اثبات اوست که در ده‌ها حدیث تصریح شده بر اینکه غیبت او به قدری طول خواهد کشید که بیشتر معتقدان به تردید بیفتند.

کسی که در صدد انکار امکان غیبت و طول عمر آن حضرت برآمده، به تکذیب اخبار پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله و اهل‌بیت او برخاسته است که در طی هزاران حدیث مسئله مهدویت را آن‌چنان مورد اهتمام قرار داده‌اند که دیگر برای احدی قابل تردید نمی‌باشد.

کسی که غیبت و طول عمر او را غیرممکن می‌شمارد، آیا معتقد است که (العیاذ بالله) خداوند چنین قدرتی ندارد؟! ما چنین شخصی را مخاطب قرار نمی‌دهیم، و اگر معتقد است که خداوند چنین قدرتی دارد، پس حق اعتراض ندارد که پس از امکان عقلی آن، وجود هزاران حدیث، وقوع و ثبوت آن را اثبات می‌کند. در چنین مسئله‌ای اعتراف و یا انکار کسی ارزش ندارد، زیرا آن یک مسئله قطعی و یک تقدیر حتمی است که اعتراف باورداران بر اهمیت آن نمی‌افزاید و انکار منکران از ارزش آن نمی‌کاهد.

داستان حضرت ولی‌عصر عجلاللهتعالیفرجه همانند یک حادثه آسمانی است که واقع شده و برای من و تو جای اثبات و نفی نمانده است. شخص خردمند در برابر چنین واقعه‌ای به درگاه باری‌تعالی متوجه شده، عرضه می‌دارد: بار خدایا! مرا توفیق ده که از جمله باورداران باشم و در چنین حقیقتی دچار شک و تردید نشوم و توفیق درک آن ایام مبارک و تلاش در تأسیس آن حکومت حق را داشته باشم.

خدایا! هر مؤمنی چنین توفیقی را از تو می‌خواهد، به ما نیز این توفیق را عطا فرما.

داستان عزیر که در قرآن کریم آمده است [52] و حکایت از این می‌کند که خداوند او را صد سال میراند و بعد از صد سال زنده ساخت، هنگامی دیده بازگشود، مرکبش را مرده یافت و در برابر دیدگانش زنده شد تا ماجرای رستاخیز را به چشم خود ببیند، ولی خوراک و نوشابه‌اش را بعد از گذشت صد سال صحیح و سالم یافت که هیچ‌گونه تغییری در آن‌ها به وجود نیامده بود.

آیا بقای خوراک در طول یک‌صد سال شگفت‌آورتر است یا بقای یک موجود زنده؟! و هنگامی که غائب مرده (عزیر) بعد از یک قرن باز می‌گردد، چرا غائب زنده بازنگردد؟!

همچنین داستان بنده صالح خدا، جناب ذوالقرنین، که قوم خود را به‌سوی خدا دعوت کرد، به جبین راست او زدند و از میان آن‌ها برفت و از دیده‌هایشان غائب شد و همگی خیال کردند که وفات نموده است، آنگاه بازگشت و آن‌ها را به‌سوی خدا دعوت نمود و به جبین چپ او زدند.[53]

هنگامی که رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله داستان ذوالقرنین را برای قوم خود شرح داد، فرمود:

284. ان فیکم من هو علی سنته

در میان شما – امت اسلامی – نیز کسی هست که بر سنن اوست.[54]

خدای تبارک‌وتعالی سنت او را در قائم از نسل من نیز جاری می‌سازد و او را به شرق و غرب زمین می‌رساند. نقطه‌ای از روی زمین نمی‌ماند، از خشکی و دریا، دشت و صحرا، که ذوالقرنین گام نهاده باشد جز اینکه او نیز گام می‌نهد.[55]

پرسش:

اکنون که غیبت طولانی او موجب انکار او می‌شود، پس چرا او ظهور نمی‌کند؟! او که سرانجام شمشیر خواهد کشید، چرا حالا این کار را نمی‌کند؟!

پاسخ:

هزار سال پیش از این سید مرتضی علم المهدی این پرسش را پاسخ گفته است [56] که ما خلاصه آن را در زیر می‌آوریم:

امام معصوم هرگز نباید از صحنه حوادث به دور باشد، مگر هنگامی که غیبت او از صحنه حوادث فرمان قطعی خدا باشد، که در این صورت امتثال خواهد نمود. که شاید خود او نیز فلسفه اصلی آن را نداند ولی چون فرمان خداست پذیرا خواهد بود. این موارد چون آیات متشابه قرآن است که منظور واقعی آن را نمی‌دانیم ولی به آنچه در واقع مقصود خداست، ایمان آورده‌ایم. و ما حق نداریم که برای احکام و اوامر خدا از خودمان فلسفه ببافیم. و اگر تاکنون علمای شیعه در مورد غیبت حضرت ولی‌عصر عجلاللهتعالیفرجه هم حکمت‌هایی گفته‌اند، مطالبی است که از معصومین نقل شده است وگرنه ما چنین تکلیفی نداریم، اگر چه ما از عقاید خود آگاهانه دفاع می‌کنیم ولی حق فلسفه‌بافی نداریم، چه به سود ما باشد یا به ضرر ما.

و ما اضافه می‌کنیم که غیبت حضرت ولی‌عصر عجلاللهتعالیفرجه از توده مردم به این معنی نیست که از خواص شیعه نیز پوشیده باشد. بلکه مطابق روایاتی که پیش‌تر نقل کردیم همواره سی تن از اوتاد و اولیاء در محضران مهر تابان و قبله خوبان افتخار خدمتگزاری دارند و هنگامی که اجل یکی از آن‌ها سر آید فرد دیگری به جای او برگزیده می‌شود. تا حجت خدا احساس غربت نکند که او قلب عالم امکان و راز باقی چرخ گردون است.

و اضافه می‌کنیم که غیبت حضرت ولی‌عصر عجلاللهتعالیفرجه از دیدگان دشمنان از جهت ترس از آن‌هاست، و غیبت آن حضرت از چشم دوستان از جهت ترس بر آن‌هاست. تا بدین‌وسیله جان آن‌ها را حفظ کند تا روز موعود فرا رسد. تاریخ به ما می‌گوید که زندگی امام حسن عسکری علیهالسلام و حضرت امام هادی علیهالسلام شب و روز زیر نظر و مراقبت شدید دستگاه خلافت بود و احیاناً افرادی از خواص شیعه که به محضر آن‌ها شرفیاب می‌شدند، آن‌ها از پشت پرده با شیعیان خود صحبت می‌کردند، گاهی روز اول اصلاً ملاقات نمی‌کردند، به هر حال طوری رفتار می‌نمودند که شیعیان را به غیبت حضرت ولی‌عصر عجلاللهتعالیفرجه آماده کنند، هر چه دوران غیبت نزدیک‌تر می‌شد استتار امام عسکری علیهالسلام بیشتر می‌شد در اواخر جز برای کارهای مهم و حیاتی ظاهر نمی‌شد، تا بیشتر با غیبت امامشان انس بگیرند. آنگاه دوران غیبت فرا رسید.


داستان سرداب

اما اینکه حضرت بقیه‌الله عجلاللهتعالیفرجه کجا، کی و چگونه غائب شد؟!، مطلبی است که جهان تشیع در معرض تهمت‌های فراوان از طرف دشمنان اهل‌بیت قرار گرفته است. آخرین دیدار عمومی حضرت بقیه‌الله عجلاللهتعالیفرجه با شیعیان روز هشتم ربیع‌الاول 260 هجری بود که در مراسم تشییع جنازه پدرش برای آنان ظاهر شده بر جنازه پدر بزرگوارش نماز خوانده ناپدید شد، دیگر ملاقات رسمی و عمومی نداشت. این دیدار در سامرا و در خانه پدرش امام حسن عسکری انجام یافت.

خانه امام حسن عسکری علیهالسلام همانند دیگر خانه‌های اشراف عراق، شامل غرفه‌ای برای مردان و غرفه‌ای برای زنان و سرداب زیرزمین بود، که سرداب نیز شامل غرفه‌هایی برای مردان و زنان می‌شد، و در تابستان از شدت گرما به این سرداب پناه می‌بردند.

این سرداب محل زندگی و عبادت امام هادی علیهالسلام، امام حسن عسکری علیهالسلام و حضرت بقیه‌الله عجلاللهتعالیفرجه بود و تمام دیدارها با حضرت ولی‌عصر عجلاللهتعالیفرجه در عهد پدر در همین منزل و در همین سرداب انجام یافته بود، از این رهگذر شیعیانی که بعد از رحلت امام حسن عسکری علیهالسلام برای زیارت قبر عسکرین علیهماالسلام وارد سامرا می‌شدند، بعد از زیارت قبر آن بزرگواران، در محل عبادت سه امام بزرگوار نیز تبرکاً نماز می‌خواندند و آنجا را زیارت می‌کردند. مقدس شمردن آن سرداب از طرف شیعیان موجب شد که دشمنان اهل‌بیت، شیعیان را متهم کنند بر اینکه آن‌ها می‌گویند: امام زمان علیهالسلام در سرداب مخفی شده است!!!.

ولی شیعیان از چنین اعتقادی پاک و منزه هستند، آن‌ها سرداب را به این دلیل مقدس می‌شمارند که محل زندگی و پرستش و نیایش سه امام معصوم بوده است، محل زندگی حضرت حکیمه و جناب نرجس خاتون بوده است، و به خصوص محل رؤیت حضرت ولی‌عصر عجلاللهتعالیفرجه در عهد پدر بزرگوارش می‌باشد و بس. ما هرگز چنین اعتقادی نداریم!. ما فقط از دشمنان شیعه می‌شنویم که به ما نسبت می‌دهند که ما معتقدیم حضرت ولی‌عصر عجلاللهتعالیفرجه در چاهی در سرداب مقدس مخفی است و تا روز ظهور در همانجا خواهد بود!!. برای اثبات چنین مطلبی، مدرکی از کتاب‌های شیعه، از احادیث شیعه، از اقوال علمای شیعه لازم است که چنین مدرکی وجود ندارد، و به صرف اتهام از طرف دشمنان چنین مطلبی ثابت نمی‌شود.

ما مثل همه شیعیان در طول تاریخ معتقدیم که حضرت ولی‌عصر عجلاللهتعالیفرجه در تحت عنایات خاص پروردگار در اقطار و اکناف جهان در گردش است، همه ساله در مراسم حج شرکت می‌جوید و قبر اجداد طاهرینش را در مدینه، عراق و طوسی زیارت می‌کند و با خدم و حشم – که تعداد آن‌ها سی نفر است – به اقامتگاه خود در نقاط دور دست جهان و به دور از تیررس دشمنان باز می‌گردد.[1]

ما به صراحت اعلام می‌کنیم که مقدس شمردن سرداب صرفاً به همین دلیل است و این تقدیس اختصاص به این امکان ندارد بلکه هر کجا که مشخصاً معلوم باشد که محل عبادت یکی از امامان معصوم بوده است، از آنجا هم تبرک می‌جوییم و هر کجا بدانیم که حتی یک‌بار و یک لحظه حضرت ولی‌عصر عجلاللهتعالیفرجه دیده شده، آنجا را هم زیارت کرده، تبرک می‌جوییم همچون مسجد سهله در کوفه و مسجد جمکران در قم و جز آن‌ها و هرگز راز دیگری در آن معتقد نیستیم.

ما اگر زادگاه حضرت بقیه‌الله عجلاللهتعالیفرجه را زیارت می‌کنیم، در مکه نیز علیرغم فشار شرطه سعودی زادگاه رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله را زیارت می‌کنیم و تبرک می‌جوییم که حب محمد و آل‌محمد صلیاللهعلیهوآله با آب و گل ما آمیخته است و چون اکنون دست ما به دامن مقدس امام، حجت، مولی سرور و رهبرمان نمی‌رسد، هر کجا بدانیم گام نهاده، آنجا را زیارت می‌کنیم، و هر کجا بدانیم که از هوای آنجا استنشاق نموده، از آنجا نیز تبرک می‌جوییم.[2]

کجا رسد به محلی که به طور جزم مشخص است که سه تن از امامان معصوم زندگی پرثمرشان آنجا سپری شده، در آنجا شب‌ها را تا به سحر به عبادت حق پرداخته‌اند. حجت خدا در آنجا به دنیا آمده، نفس‌هایش بر در و دیوار آنجا نقش بسته است و هر سال برای زیارت قبور شریفه پدر، جد، مادر و عمه‌اش به آنجا تشریف فرما شده است.

جای تعجب است که زیارت قبور امامان معصوم موجب متهم شدن شیعیان به خرافه گویی می‌شود ولی ایستادن دیگران در مقابل تابلوهای یاد بود، تمثال رهبران، مجسمه جنایتکاران، سربازان گمنام و امثال آن‌ها علامت روشنفکری و تمدن شناخته می‌شود!!.

ما روشنفکران را سرزنش نمی‌کنیم که چرا برای دیدن بناهای فرسوده به عنوان آثار باستانی رنج سفر به خود هموار می‌کنند تا مثلاً از فلان شاهکار هنری و معماری دیدن کنند ولی آنان ما را نکوهش می‌کنند که چرا به دیدن سرزمین‌های مقدس می‌رویم و از ارواح پاکیزه اولیای خدا استمداد می‌جوییم و از آن‌ها درس خلوص، بندگی، جهاد، جانبازی و فداکاری می‌آموزیم!!.

پیش‌تر یادآور شدیم که غیبت حضرت ولی‌عصر عجلاللهتعالیفرجه به دو بخش تقسیم می‌شود، بخش اول را که 74 سال طول کشید غیبت صغری و بخش دوم را غیبت کبری می‌نامیم و گفتیم که در غیبت صغری توسط چهار سفیر، ارتباط مردم با حضرت ولی‌عصر عجلاللهتعالیفرجه امکان‌پذیر بود.

سفارت نواب خاص امام زمان عجلاللهتعالیفرجه شباهت فراوانی به وکالت نمایندگان امام هادی علیهالسلام و امام حسن عسکری علیهالسلام داشت، که آن‌ها نیز برای عادت دادن مردم به غیبت حضرت ولی‌عصر عجلاللهتعالیفرجه کمتر با مردم تماس می‌گرفتند، بلکه نمایندگانی برای خود برگزیده بودند که مردم توسط آن‌ها با امام علیهالسلام تماس برقرار می‌کردند. سفیران حضرت ولی‌عصر عجلاللهتعالیفرجه نیز با مخفی داشتن اسرار امامت و رازهای قائمیت، نیاز شیعیان را از نظر احکام و عقاید و دریافت آن‌ها به خط شریف حضرت ولی‌عصر عجلاللهتعالیفرجه تأمین می‌کردند و آن‌ها را به پوشیده نگه‌داشتن راز عادت می‌دادند.

شیوه تربیت سفیران به قدری دقیق و عجیب بود که هرگز این اسرار فاش نشد و کسی به دست رژیم گرفتار نشد، حتی در طول 74 سال هیچ‌یک از سفیران توسط جاسوسان رژیم ساخته نشدند!. و در عین حال همه شیعیان مورد اعتماد در تمام اقطار و اکناف جهان نائب امامشان را می‌شناختند و به آسانی با آن‌ها تماس می‌گرفتند و پرسش‌های خود را به آن‌ها می‌دادند و پاسخ‌های لازم را به خط حضرت ولی‌عصر عجلاللهتعالیفرجه دریافت می‌کردند. یکی از معاصرین نواب خاص آن حضرت در مدح یکی از سفیران چنین می‌گوید:

اگر حضرت ولی‌عصر عجلاللهتعالیفرجه در زیر عبای او باشد و او را با قیچی قطعه قطعه کنند که عبایش را کنار بزند تا امام را پیدا کنند، هرگز کنار نمی‌زند.!!.

سفیران و خواص شیعه هرگز اسم مبارک امام علیهالسلام را به زبان نمی‌آوردند تا دیگران را از اندیشیدن در حق او بازدارند.

 


سفیران چهارگانه

1. عمروی

ابو عمرو، عثمان بن سعید عمروی اسدی، پیش از ولادت حضرت ولی‌عصر عجلاللهتعالیفرجه به مدت 5 سال از طرف امام هادی علیهالسلام و امام حسن عسکری علیهالسلام وکیل و نماینده بود و در میان شیعیان به عنوان زیّات یا سمّان (روغن‌فروش) ملقب بود، زیرا برای پوشش نهادن به مقام والای وکالت و نیابت از امام علیهالسلام به تجارت زیتون اشتغال داشت، تا به این وسیله در آن روزگار که خفقان و اختناق عجیبی بر جهان پهناور اسلامی و به خصوص شیعیان و دوستداران اهل‌بیت حاکم بود، خود را از شرّ دستگاه خلافت حفظ کند!.[1]

او برای پوشش نهادن به موقعیت حساس خود، در بازار روغن‌فروشان برای ارتش و روغن و دیگر اجناس حمل می‌کرد!.

در مورد عمروی تعبیرات جالبی از امامان معصوم رسیده است، از جمله امام حسن عسکری علیهالسلام به وکیل خود در قم احمد بن اسحاق فرمود:

285. العمری ثقتی، فما اذی الیک عتی فعنی یودی، و ما قال للک فعنی یقول، فاسمع له واطع فانه الثقه المامون

عمری، مورد وثوق و اعتماد من است، آنچه از من نقل کند، بی‌تردید از من شنیده است، آنچه بگوید، از زبان من می‌گوید، از او بشنو، و از وی اطاعت کن، که او امین و مورد وثوق است.[2]

هنگامی که عمروی چنین لطف و بزرگواری امام علیهالسلام را در حق خود شنید به سجده شکر افتاد و خدا را سپاس گفت و اشک شوق از دیدگانش فرو ریخت. روی این بیان بیش از آنکه امام عصر عجلاللهتعالیفرجه دیده به جهان بگشاید، عمروی در میان شیعیان به امانت و وثاقت معروف بود و همه شیعیان او را نماینده امام و مورد اعتماد آن حضرت می‌دانستند، و در عظمت و بزرگواری او تردیدی نداشتند. عمروی از اوان کودکی حجت خدا به مقام سفارت و نیابت از طرف آن حضرت منصوب شد. در ایام درگذشت امام حسن عسکری علیهالسلام از عمروی پرسیدند:

آیا امام حسن عسکری علیهالسلام وفات کرده است؟ گفت:

آری، او درگذشت ولی در میان شما جانشینی گذاشت که گردنش این چنین است. با دست به غده گردن خود اشاره کرد و فهمانید که آری امام از دنیا رفته ولی فرزند دلبندش در میان شماست که علیرغم کمی سن و سالش به دوران بلوغ رسیده و جوانی رشید می‌باشد.[3]

عین این تعبیر از پسرش محمد بن عثمان نیز نقل شده است.

عمروی از جمله کسانی است که در مراسم غسل و کفن و نماز و دفن امام حسن عسکری علیهالسلام شرکت نمود.

از جمله توقیعات شریفی که به خط حضرت ولی‌عصر عجلاللهتعالیفرجه به دست عمروی و به افتخار او از ناحیه مقدسه صادر شده، نامه ایست که فرازهایی از آن را در زیر می‌آوریم:

286. ...عافانا الله و ایاکم من الفتن، و وهب لنا و لکم روح الیقین، و اجارنا و ایاکم من سوء المنقلب.

انه اتهی الی ارتیاب جماعه فی الدین، و ما دخلهم من الشک فی ولاه امرهم، فغمنا ذلک لکم لا لنا، وساءنا فیکم لافینا. لان الله معنا فلا فاقه بنا الی غیرهف و الحق معنا فلن یوحشنا من بعد عنا، و نحن صنائع ربنا، و الخلق بعد صنائعنا

... خداوند ما و شما را از فتنه‌ها حفظ کند، به ما و شما روح یقین عنایت فرماید، ما و شما را از سوء خاتمه و بدی بازگشت محافظت نماید.

به ما رسیده است که جماعتی در دین خود دچار تردید شده‌اند و در مورد ولاه امر خود به شک و تردید افتاده‌اند، این خبر ما را به غصه و اندوه واداشته است. این غم و اندوه ما به جهت شماست نه برای خود ما، و تأسف و تأثر ما صرفا به خاطر شماست نه ما، زیرا خداوند با ماست، دیگر نیازی به غیر او نداریم. حق با ماست، هر کس از ما دوری گزیند ما را به وحشت نمی‌اندازد. ما پرورده پروردگار خود هستیم و دیگران پرورده ما هستند.[4]

شما را چه شده که در وادی ضلالت حیران و در تیه غوایت سرگردان شده‌اید؟ مگر نشنیده‌اید که خدای تبارک‌وتعالی می‌فرماید:

یا ای‌ها الذین آمنوا، اطیعوالله و اطیعوا الرسول و اولی‌الامر منکم [5]

ای کسانی که ایمان آورده‌اند، از خدا اطاعت کنید، از پیامبر و اولی‌الامر که از شماست، اطاعت کنید.[6]

مگر از او اخبار و احادیثی که در رابطه با امامان گذشته و یکتا بازمانده از آن‌ها به شما رسیده است، آگاهی ندارید؟! مگر نمی‌دانید که چه سرنوشتی برای امامان تعیین شده و قبلاً به شما رسیده است؟! مگر نمی‌بینید که خداوند چه مشعل‌هایی برای هدایت شما برافروخته؟ و چه پناهگاه‌هایی برای شما تأمین ساخته است؟ که از روزگار آدم ابوالبشر تا به عهد امام پیشین – پدرم امام حسن عسکری – هرگاه علمی ناپدید شده، علمی ظاهر شده است. (علم: پرچم) و هرگاه ستاره‌ای غروب کرده، ستاره‌ای طلوع نموده است. پس هنگامی که پدرم درگذشت، خیال کردید که خدا دین خود را باطل خواهد ساخت؟! و رابطه خود را با بندگانش قطع خواهد کرد؟! نه هرگز. چنین چیزی نیست و تا روز رستاخیز چنین چیزی اتفاق نخواهد افتاد، تا علیرغم اکراه شما، امر خدا ظاهر گردد.

پدرم بر شیوه پدران بزرگوارش گام برداشت و سرانجام سعادتمند از این جهان دیده برتافت، اما دانش او پیش ماست، و وصیت او با ماست. هرگز کسی در این منصب با ما به نزاع برنمی‌خیزد جز اینکه ستمگر و تبهکار باشد! و جز ما کسی چنین ادعایی نمی‌کند مگر اینکه کافر و ملحد باشد!. اگر مشیت خدا نبود که امر او هرگز مغلوب نمی‌شود و راز او هرگز بر ملأ نمی‌گردد حق ما را آشکار می‌ساخت و دل‌های شما را روشنی می‌داد و هرگونه شک و تردید را از دل شما می‌زدود. و لکن آنچه او بخواهد همان خواهد شد و برای هر اجلی کتابی هست.

پس از خدا بترسید و تسلیم ما شوید، امر را به ما واگذار کنید و به ما بازگردانید، تا آن‌چنان که به ما دستور است به شما دستور صادر کنیم، آنچه از شما پوشیده شده، در صدد کشف آن برنیایید. از راه راست منحرف نشوید و به راه چپ (راه منحرفان) نگرایید، اعتدال خود را در محبت ما بر اساس سنت روشن پیامبر صلیاللهعلیهوآله قرار دهید که من شما را خیرخواهی نمودم، خدای بر من و شما گواه است.

اگر علاقه ما به ارشاد و اصلاح و محبت به شما نبود، از شما روی برتافته به وظیفه خود که نبرد با ستمگر سرکش گمراه است می‌پرداختیم. ستمگر طغیانگری که با خدای خود به ستیز برخاسته، ادعاهای ناروا نموده حق امام واجب الاطاعه خود را انکار کرده، حق مرا به ستم غصب نموده‌اند، در صورتی که در من شباهتی از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله و پیروی نیکو از آن الگوی الهی است. که نادان به دنبال جهالت خود سقوط نموده، کافران به زودی خواهند فهمید که جهان جاویدان از آن کیست؟ خداوند ما و شما را به رحمت خود از خطرها، بلاها، بدی‌ها و ناملایمات حفظ کند، که او ولی رحمت است و بر آنچه بخواهد تواناست. و او ولی و حافظ ما و شماست و سلام، رحمت و برکات خدا بر همه اوصیاء و مؤمنان باد.[7]

در این مکتوب مبارک که از ناحیه مقدسه صادر شده است، چیز مبهمی نیست که نیازمند توضیح باشد، جز اینکه بسیاری از ما به چپ و راست منحرف شده، در دره‌های فرهنگ بیگانه سقوط کرده‌اند. این فرهنگ جز برای نبرد با دین به سرزمین ما وارد نشده است. پیروان این فرهنگ‌ها به خوبی دریافته‌اند که این مسلک‌های پوشالی آن‌ها را به هدف ادعا شده نخواهد رسانید. زیرا مبانی چپی، آن‌ها را به سقوط در دره چپ فرا می‌خواند و مبانی راستی، آنان را به سقوط در دره راست سوق می‌دهد، از این رهگذر چپ‌گرایان و راست‌گرایان خود را از رسیدن به هدف مطلوب ناتوان می‌بینند و استعمارگران چپ و راست را در ادعای خود کاذب یافته‌اند که آن‌ها را به هدف مطلوب نخواهند رسانید، بلکه پس از شستشوی مغزی آن‌ها را نالان و سرگردان در وسط میدان رها خواهند ساخت که دیگر راه به جایی نبرند.

معیارهایی که با فرهنگ اسلام در ستیز باشد، معیار حقیقی نیست، بلکه:

همچون شوره‌زار و سرابی است در دشت پهناور، که شخص تشنه آن را آب می‌پندارد، چون نزدیک‌تر رود، چیزی نیابد.[8]

جوانان ما بعد از تجربیات تلخ و ناگوار به نارسایی دو قطب شرق و غرب پی برده‌اند ولی دیگر دیر است، زیرا آن‌ها پس از پشت پا زدن به نظام الهی به شرق و غرب روی آورده‌اند و امروز که فلسفه‌های شرق و غرب را نارسا می‌بینند، در وادی ضلالت، حیران و سرگردان می‌مانند.

حضرت ولی‌عصر عجلاللهتعالیفرجه در نامه دیگری که به سفیر اول خود برای او و شیعه در توضیح امر خدا و ثبات قدم به حق مرقوم فرموده‌اند چنین می‌فرمایند:

287. کیف یتساقطون فی الفتنه و یترددون فی الحیره، و یاخذون یمینا و شمالاً!. فارقوا دینهم ام ارتابوا، ام عاندوا الحق، ام جهلوا ماجاءت به الروایات الصادقه و الاخبار الصحیحه، اوعلموا فتناسوا؟؟؟.

اوما تعلمون ان الارض لاتخلوا من حجه اما ظاهراً و مغموراً؟.

اولم یعلموا انتظام ائمتهم بعد نبیهم صلیاللهعلیهوآله واحدا بعد واحد، الیان افضی الامر به امرالله عزوجل الی الماضی صلوات الله علیه (یقصد اباه) فقام مقام آبائه یهدی الی الحق و الی صراط مستقیم، و مضی علی منهاج آبائه حذوالنعل بالنعل، علی عهد عهده و وصیه اوصی بها الی وصی ستره الله عزوجل بامره الی عایه، واخفی مکانه بمشیئته للقضاء السابق والقدر النافذ، و فینا موضعه، ولنا فضله. ولوقد اذن الله عزوجل فیما قد منعه، و ازال عنه ما قد جری به من حکمه، لا راهم الحق ظاهراً به احسن حلیه و ابین دلاله و اوضح علامه، ولابان عن نفسه وقام بحجته. و لکن اقدار الله عزوجل لاتغالب، وارادته لاترد و توفیقه لایسبق...

فلیدعوا عنهم اتباع الهوی، ولیقیموا علی اصلهم الذی کانوا علیه، ولایبحثوا عما سترعنهم فیاثموا، ولایکشفوا سترالله عزوجل فینذموا

چگونه است که به فتنه افتاده در وادی سرگردانی گام می‌سپارند؟ و به چپ و راست منحرف می‌شوند؟ از دین خود دوری گزیده‌اند یا در دین خود دچار تردید شده‌اند؟ با حق درآویخته‌اند یا از روایات راست و درست بی‌خبرند؟ یا آگاه‌اند و خود را به فراموشکاری می‌زنند؟!

مگر نمی‌دانند که زمین هرگز خالی از حجت نخواهد بود؟ یا ظاهر و آشکار، و یا غائب و پنهان!.

مگر نمی‌دانند که امام‌های آن‌ها، بعد از رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله یکی پس از دیگری به طور منظم آمده و رفته‌اند. تا نوبت به امام پیشین – یعنی پدر بزرگوارش امام حسن عسکری صلوات الله علیه – رسید، که به فرمان خدا به این مقام منصوب شد و به جای پدران بزرگوارش نشست و مردمان را به سوق حق و صراط مستقیم رهنمون گردید. او نیز قدم به قدم راه پدرانش را پیمود و سرانجام به جانشین خود عهد امامت را تسلیم نمود. خداوند جانشین او را از دیده‌ها پوشیده داشت و جایگاهش را پنهان ساخت، و این بر اساس مشیت خدا بود که در قضای حتمی خدا گذشته و در تقدیر الهی قطعیت یافته بود. و اینکه موقعیت او با ماست و دانش و فضیلت او در اختیار ماست. اگر خداوند اجازه دهد در مورد آنچه منع فرموده، و برطرف سازد آنچه (غیبت) را که مقرر نموده، حق را در نیکوترین شکل و روشن‌ترین قالب آن عرضه می‌نماید، و خود از پشت پرده ظاهر می‌شود، و حجت خود را اقامه می‌کند، و لکن تقدیر الهی شکست‌ناپذیر، و اراده او تردید ناپذیر است و از مشیت او نتوان پیشی گرفت.

باید پیروی هوای نفس را به کنار گذاشته، بر اساس اعتقاد خود استوار بمانند و از آنچه که از دیده‌هایشان پوشیده شده، جستجو نکنند، تا به گناه نیفتند، و از آنچه خدای پوشیده نگهداشته، پرده برندارند تا پشیمان نشوند.[9]

حضرت بقیه‌الله عجلاللهتعالیفرجه از هر مناسبتی برای تأیید و تقویت اعتقاد شیعیان استفاده می‌کرد. و شک و تردید را از دل آن‌ها می‌زدود. و آن‌ها را از انحراف و لغزش باز می‌داشت. تا در صراط مستقیم استوار بمانند و همراه با گمراهان از راه راست منحرف نشوند.

هنگامی که سفیر اول حضرت ولی‌عصر عجلاللهتعالیفرجه دیده از جهان برتافت، شیعیان در غم و اندوه فراوانی فرو رفتند. خاطر شریف حضرت ولی‌عصر عجلاللهتعالیفرجه نیز در سوگ او محزون گردید. و طی نامه شریفی که به افتخار فرزند بزرگوارش محمد بن عثمان از ناحیه مقدسه صادر شد، به فرزندش تسلیت فرمودند. در این نامه چنین آمده است:

288. انا لله و انا الیه راجعون، تسلیما لامره و رضائ بقضانه. عاش ابوک سعیدا و مات حمیدا، فرحمه الله و الحقه باولیائه و موالیه علیهم‌السلام. فلم یزل مجتهدا فی امرهم، ساعیا فیما یقربه الی الله عزوجل و الیهم. نصرالله وجهه و اقال عثرته

ما برای خداییم و بازگشتمان به‌سوی اوست، تسلیم فرمان خدا و راضی به قضای الهی هستیم. پدرت سعادتمندانه زیست و نیکو از این جهان دیده بربست. خدای رحمتش کند و او را به اولیاء و موالی خود ملحق سازد، که همواره در راه آن‌ها کوشا بود و در چیزهایی که او را به خدا نزدیک سازد تلاشی فراوان داشت. خدای تبارک‌وتعالی رویش را سفید و درخشنده گرداند و لغزش‌هایش را ببخشد.[10]

در نامه دیگری که به‌عنوان تسلیت از ناحیه مقدسه صادر شده است، و نشانگر حزن و اندوه زیاد حضرتش در فقدان سفیر گرامی‌اش و نیز موقعیت او نزد امامش می‌باشد ضمن بشارت بر جانشینی او به جای پدر چنین مرقوم می‌فرماید:

289. اجزل الله لک الثواب، و احسن لک العزاء...  رزنت و رزئنا، و اوحشک فراقه و اوحشنا، فسره الله فی منقلبه. کان من کمال سعادته ان رزقه الله تعالی و لداً مثلک یخلفه من بعده، و یقوم مقامه بامره، و یترحم علیه

خداوند به تو اجر جزیل و صبر جمیل مرحمت فرماید... ما و شما در این حادثه دچار غم و اندوه شدیم. از جدایی و فراق او تو و ما احساس وحشت کردیم، خدایش او را شاد و مسرور گرداند. از کمال سعادت او این بود که خدای تبارک‌وتعالی فرزندی چون تو به او عنایت فرموده است که در جای او بنشینی و منصب (سفارت و نیابت خاصه) او را به عهده بگیری، و از خدا برایش رحمت و مغفرت بطلبی.[11]

از این توقیع شریف مقام والای سفیر اول و دوم به روشنی معلوم می‌شود.

2. محمد بن عثمان

سفیر دوم حضرت ولی‌عصر عجلاللهتعالیفرجه در غیبت صغری، ابوجعفر محمد بن عثمان، ملقب به عمری دوم است که دوران سفارت او با ایام خلافت معتمد عباسی، معتضد عباسی، مکتفی عباسی و 10 سال از خلافت مقتدر عباسی مصادف شد، و در حدود 40 سال مقام والای نیابت خاصه را به عهده داشت و در سال 305 هجری دیده از جهان بربست.

محمد بن عثمان که بعد از درگذشت پدرش به مقام سفارت منصوب شد، قبلاً از طرف امام حسن عسکری علیهالسلام وکیل بود، سپس از طرف پدرش به عنوان جانشین او معرفی شد و رسماً از طرف حضرت ولی‌عصر عجلاللهتعالیفرجه به این مقام منصوب گردید.

در مورد وثاقت او توقیعات شریفه‌ای که یک نمونه‌اش را نقل کردیم کافی است و پیش‌تر نیز یادآور شدیم که امام حسن عسکری علیهالسلام کتباً او را توثیق نموده است آنجا که به یکی از یاران خود مرقوم می‌فرماید:

290. العمری و ابنه ثقتان. فما ادیا فعنی یودیان، و ما قالا فعنی یقولان. فاسمع لهما و اطعهما فانهما الثقتان المامونان

عمری و پسرش – محمد بن عثمان – هر دو مورد اعتماد و وثوق من هستند، هر چه بگویند، از من گفته‌اند، و هر چه روایت کنند، از من روایت کرده‌اند. سخنشان را بشنو، و فرمانشان را اطاعت کن، که هر دو امین و مورد وثوق هستند.[12]

مولایمان حضرت بقیه‌الله عجلاللهتعالیفرجه در نامه دیگری می‌فرمایند:

291. و اما محمد بن عثمان العمری، رضی الله عنه و عن الیه من قبل، فانه ثقتی، و کتابه کتابی

اما محمد بن عثمان عمری که خدای از او و از پدرش راضی و خوشنود شود، مورد وثوق من است، نوشته او نوشته من است.[13]

حضرت ولی‌عصر عجلاللهتعالیفرجه در یکی از توقیعات شریفه که از ناحیه مقدسه خطاب به محمد بن عثمان صادر شده است، چنین می‌نویسد:

292. اما ما سالت عنه، ارشدک الله و تبتک و وفاک من امر المنکرین لی من اهل‌بیتنا و بنی عمنا، فاعلم انه لیس بین الله عزوجل و بین احد قرابه. و من انکرنی فلیس منی، و سبیله سبیل ابن نوح!. و اما سبیل عمی جعفر و ولده، فسبیل اخوه یوسف... و اما اموالکم فلا تقبلها الا لتطهروا. فمن شاء منکم فلیصل، و من شائ فلیقطع، و ما آنانا الله خیر مما آتاکم.. اما ظهور الفرج فانه الی الله، وکذب الوقانون

اما در مورد آنچه از ما پرسیده‌ای، خدای ترا در راه راست ثابت قدم نماید و از انکار و انحرافی که برای برخی از خویشاوندان و عموزادگانم پیش‌آمده، ترا نگه دارد. بدان که میان خدای تبارک‌وتعالی و احدی از بندگانش خویشی و قرابت نیست. هر کس مرا انکار کند از من نیست و راه او راه پسر نوح است. اما عمویم جعفر و پسرانش، راه آن‌ها راه برادران یوسف است... و اما اموال شما، ما آن‌ها را فقط برای این می‌پذیریم که شما پاکیزه شوید، هر کس بخواهد آن را برساند و هر کس بخواهد قطع کند، که آنچه خدای به ما عطا فرموده است بهتر و برتر از آن است که به شما داده است.. اما ظهور فرج مربوط به خداست، و هر کس وقت تعیین کند، دروغ گفته است.[14]

و در توقیع دیگری در حق محمد بن عثمان چنین مرقوم فرمود:

293. محل ثقتنا بما هو علیه. و انه عندنا بالمنزله و المکان اللذین یسرانه. زاد الله فی احسانه الیه، انه ولی قدیر، والحمدلله لاشریک له، وصلی الله علی رسوله محمد و آله، و سلم تسلیما کثیراً کثیرا

او در همین حال مورد وثوق و اعتماد ماست، و او در پیش ما مقام و منزلتی دارد که او را دل‌شاد می‌سازد. خداوند لطف و کرمش را در حق او افزون کند که او مولای تواناست، و همه ستایش‌ها مخصوص اوست که شریکی ندارد. و صلوات و سلام و درودهای فراوان بر رسول گرامی‌اش حضرت محمد صلیاللهعلیهوآله و اهل‌بیت او باد.[15]

محمد بن عثمان پس از چهل سال افتخار خدمت، و افتخار تصدی پست رفیع نیابت، سرانجام در سال 305 هجری به دار آخرت شتافت و جهان تشیع را در سوگ خود به ماتم نشاند. خدای رحمتش کند و ما را از شفاعتش محروم نسازد.

3. نوبختی

ابوالقاسم، حسین بن روح نوبختی، سومین نائب خاص حضرت ولی‌عصر عجلاللهتعالیفرجه است که در حدود 21 سال متصدی مقام مقدس سفارت بود، که دوران سفارتش با دو خلیفه عباسی (مقتدر و راضی) مصادف شد و در سال 326 هجری درگذشت.

محمد بن عثمان که در سال‌های آخر عمرش بسیار پیر و ناتوان شده بود، در دو سال آخر (304-305 هـ) زندگی خود، قبض اموال شیعیان را به حسین بن روح واگذار کرده بود، و در واپسین لحظات زندگی به شیعیان حاضر در مجلس فرمود:

به من امر شده که به ابوالقاسم، حسین بن روح وصیت نمایم.[16]

یک‌بار حسین بن روح به پیشگاه حضرت ولی‌عصر عجلاللهتعالیفرجه نامه نوشت و اجازه تشرف به حج خواست. از ناحیه مقدسه چنین پاسخ صادر شد:

294. لاتخرج هذه السنه

امسال نرو [17]

حسین بن روح بسیار اندوهگین شد و در فرصت دیگری اجازه خواست، در پاسخ چنین فرمان رسید:

295. اذا کان لابد، فکن فی القافله الاخیره

اگر ناگزیر از رفتن باشی، با آخرین قافله حرکت کن.[18]

او نیز با آخرین قافله به راه افتاد، بعدها حکمت آن معلوم شد، زیرا همه قافله‌های قبلی با قرامطه روبرو شدند فقط قافله آخر جان به سلامت برد. آن سال که به تناثر کواکب معروف شد صدها نفر از حجاج در میان عراق و حجاز به دست قرامطه کشته شدند و فقط قافله آخر از قتل و غارت مصون ماند.

حسین بن روح نوبختی مدت 21 سال عهده‌دار منصب سفارت بود و با محاسبه دو سال اخیر محمد بن عثمان، مجموع دوران نیابت او به 23 سال می‌رسد، که سرانجام در شعبان 326 هجری دیده از جهان بربست و شیعیان را در غم و اندوه فراوان فرو برد.

4. سمری

ابوالحسن، علی بن محمد سمری، چهارمین و آخرین سفیر حضرت ولی‌عصر عجلاللهتعالیفرجه بعد از رحلت حسین بن روح به مقام سفارت منصوب شد و مدت سه سال عهده‌دار این منصب بود تا در نیمه شعبان 329 هجری دار فانی را وداع گفت.[19] و با رحلت او باب سفارت بسته شد، دیگر کسی ادعای نیابت خاصه نمی‌کند، مگر اینکه دروغ‌گو باشد.

سمری که از اصحاب نزدیک امام حسن عسکری علیهالسلام بود، دوران سفارتش با دو خلیفه عباسی (راضی و متقی) مصادف شد.

از توقیعات شریفی که به دست او از ناحیه مقدسه صادر شده، توقیع معروفی است که در اواخر سفارت او صادر شد:

296. اما الحوادث الواقعه فارجعوا بها الی رواه حدیثنا، فانهم حجتی علیکم، و انا حجه علیهم..

اما در مورد حوادثی که روی می‌دهد، به راویان احادیث ما رجوع کنید، که آن‌ها حجت من بر شما هستند و من حجت خدا بر آن‌ها هستم.[20]

و بدین‌سان پایه‌های مرجعیت را برای غیبت کبری استوار ساخت تا شیعیان در این مقطع حساس از نظر احکام اسلام بی‌سرپرست نباشند و با مراجعه به مراجع عالیقدر تقلید وظائف شرعی خود را دریافته عمل کنند.[21]

علی بن محمد سمری پس از سه سال عهده‌دار شدن مسئولیت سنگین سفارت سرانجام در شعبان 329 هجری بیمار شد و با همین بیماری جهان را وداع گفت. در روزهای بیماری او از وی پرسیدند که به چه کسی ما را توصیه می‌کنی؟ که بعد از تو در مسائل شرعی و حقوقی به او مراجعه کنیم؟ در پاسخ فرمود:

خدا مشیتی دارد که آن را انجام خواهد داد.

آنگاه نامه‌ای را که از ناحیه مقدسه رسیده بود، درآورد و مهر آن را بشکافت و برای حاضران قرائت نمود. متن توقیع شریف به خط حضرت بقیه‌الله روحی و ارواح العالمین له الفداء چنین بود:

297. بسم الله الرحمن الرحیم یا علی بن محمد السمری، عظم الله اجر اخوانک فیک، فانک میت ما بینک و بین سته ایام. فاجمع امرک، ولا توص الی احد فیقوم مقامک بعد وقاتکف فقد وقعت الغیبه التامه، فلا ظهور الا بعد ان یاذن الله تعالی ذکره، و ذلک بعد طول الامد و قسوه القلوب و امتلاء الارض جوراً. و سیاتی من شیعتی من یدعی المشاهده. الافمن ادعی المشاهده قبل خروج السفیانی و الصیحه فهو کذاب مفتر، ولاحول ولاقوه الا بالله العلی العظیم.

بنام خداوند بخشنده مهربان، خدا پاداش برادرانت را در سوگ تو افزون سازد، که تو شش روز دیگر از این جهان رحلت خواهی کرد. کارهایت را فراهم ساز و کسی را به جانشینی خود برنگزین و به کسی وصیت مکن، که غیبت کامل فرا رسیده است دیگر تا روزی که خدای تبارک‌وتعالی بخواهد ظهوری نخواهد بود، و آن مدتی بس دراز خواهد بود که دل‌ها را قساوت خواهد گرفت و زمین پر از ظلم و ستم خواهد شد. در این دوران برخی از شیعیانم ادعای مشاهده خواهند نمود. آگاه باشید که هر کس ادعای مشاهده کند پیش از خروج سفیانی و وقوع صیحه، دروغ گفته است [22] که هیچ حول و قوه‌ای جز برای خداوند بزرگ و بزرگوار نیست.[23]

آنگاه آخرین سفیر حضرت بقیه‌الله عجلاللهتعالیفرجه طبق وعده آن حضرت، در روز ششم از صدور توقیع شریف، دیده از جهان فرو بست و با رحلت او غیبت صغری پایان یافت و غیبت کبری آغاز گردید.

تعیین روز وفات سمری طی نامه شریفه، و قرائت آن در حضور جمع کثیری از شیعیان، به طور حتم و جزم اثبات می‌کند که آن نامه مبارکه به دستخط شریف حضرت بقیه‌الله عجلاللهتعالیفرجه بوده است، که خواسته در آستانه غیبت کبری معجزه‌ای دیگر از خود نشان داده، بر قوت ایمان و اخلاص شیعیان بیفزاید. تا با گام‌هایی استوار به استقبال غیبت کبری بشتابند.

از آن روز (15 شعبان 329) غیبت کبری آغاز شد و تا به امروز ادامه دارد و بعد از گذشت 1075 سال (تا سال ترجمه این کتاب) هنوز شرایط فراهم نشده، زمینه مساعد نگردیده، یاران سیصد و سیزده‌گانه گرد نیامده، و بالاخره اراده خدا تعلق نیافته است، هنوز هم آن مهر تابان و قبله خوبان در پشت پرده غیبت، و ما منتظران با دلی خون‌بار و دیدگانی اشک‌بار، چشم انتظار به مقدمش دوخته‌ایم.

در روزگار غیبت صغری که غالب شیعیان برایمان خود استوار، و در راه خشنودسازی امام خود کوشا بودند، خاطر مبارک امام علیهالسلام از اعمال برخی از آن‌ها رنجیده می‌شد، ولی اکنون که ما شیعیان غالباً از راه او منحرف شده، هر یک برای خود خطی برگزیده‌ایم و در خط دیگران گام سپرده‌ایم، نمی‌دانیم که خاطر مبارک آن قبله مقصود و کعبه موعود چقدر از کردار ما رنجیده است؟! ما که امام معصوم عجلاللهتعالیفرجه را فراموش کرده، پیشوایان غیر معصومی برای خود برگزیده‌ایم با چه رویی خواهیم توانست به جمال دل‌آرای آن مهر تابان بنگریم؟!

بیاییم پیش از آنکه عرق شرمساری از پیشانی خجلت‌زده مان فرو ریزد، به درگاه خالق توانا توبه کنیم و به پیشگاه مولای خود بازگردیم و معذرت بخواهیم و با آن کعبه مقصود پیمان ببندیم که خطی را بر خط او مقدم نکنیم و راهی را بر راه او برنگزینیم.

حضرت ولی‌عصر عجلاللهتعالیفرجه در توقیع شریفی که از ناحیه مقدسه صادر فرموده، چنین می‌فرماید:

298. و اما ندامه قوم قد شکوا فی دین الله علی ما وصلونا به، فقد اقلنا من استقال، ولاحاجه بنا الی صله الشاکین!. و اما ما وصلتنا به، فلا قبول عندنا الا لما طاب و طهر

و اما پشیمانی آنان که در دین خدا در مورد آنچه به ما فرستاده‌اند دچار تردید شده بودند، آن‌ها که واقعاً نادم باشند، ما بازگشت آن‌ها را می‌پذیریم، و در مورد آن‌ها که در شک فرو رفته‌اند، ما نیازی به نوازش آن‌ها نداریم و اما آنچه به دست ما رسانیده‌اند، فقط آنچه را که پاک و پاکیزه باشد می‌پذیریم.[24]

و در توقیع دیگری می‌فرمایند:

299. اما المتلبسون باموالنا، فمن استحل منها شیئا فاکله فانما یاکل النیران!! و اما الخمس فقد ابیح لشیعتنا وجعلوا منه فی حل الی وقت ظهور امرنا، لتطیب ولادتهم ولاتخبث

اما کسانی که اموال ما را در دست گرفته‌اند، هر کس چیزی از آن را مباح بشمارد و بخورد، آتش در شکم خود خورده است، و اما خمس، ما آن را بر شیعیان خود مباح ساختیم که تا موقع ظهور ما در زحمت نباشند و نطفه‌هایشان پاکیزه باشد و آلوده نباشد.[25]

امام علیهالسلام حق شرعی خودش را به فقرا و مستمندان شیعه مباح ساخته، تا هم امر معیشت آن‌ها تأمین شود و هم اغنیاء با رسانیدن سهم امام علیهالسلام به آن‌ها راحت شوند و نطفه‌هایشان پاکیزه شود. هرگز خیال نشود که در زمان غیبت ثروتمندان از پرداخت سهم امام علیهالسلام معاف شده‌اند، که هر کس چیزی از حقوق واجبه‌اش را مباح بشمارد و بخورد مشمول توقیع شریف خواهد شد و مانند آن است که آتش در شکم خود فرو می‌برد. علی بن محمد سمری، که رضوان خدا بر او باد، در سال 329 هجری درگذشت. دوران سفارت او بیش از دیگر سفیران از طرف رژیم خون‌آشام عباسی، پر از ظلم و ستم و خفقان و اختناق بود. از این رهگذر رنج‌های فراوان برد و سختی‌های بسیاری را تحمل کرد. سعادتمندانه زیست و سعادتمندانه به دار بقاء شتافت.

روز وفات علی بن محمد سمری، که پایان غیبت صغری و آغاز غیبت کبری بود، عمر شریف حضرت ولی‌عصر عجلاللهتعالیفرجه 74 سال تمام بود، که مدت چهار سال و شش ماه و بیست و سه روز آن را در عهد پدر بزرگوارش سپری نمود و مدت 69 سال و پنج ماه و هفت روز دیگرش را در دوران سفارت چهار نائب خاصش سپری نمود. که در این مدت دوران آزمون عمومی شیعه و عادت دادن آن‌ها به غیبت امام علیهالسلام و مراجعه آن‌ها به مراجع صلاحیت‌دار از علمای شیعه پایان یافت. و در دل شیعیان آمادگی پذیرش تقدیر الهی پدید آمد.

آنگاه کعبه مقصود و قبله موعود به صورت رسمی‌تر در پشت پرده غیبت فرو رفت، تا روزی فرمان ظهور فرا رسد و چشم گنهکار ما با دیدار جمال دل آرایش منور گردد. اگر بخواهیم که در ظهور او تعجیل شود، تنها راهش این است که به اصلاح خویشتن بپردازیم، که برای طول غیبت، عاملی جز اعمال نکوهیده ما وجود ندارد. چنانکه حضرت بقیه‌الله عجلاللهتعالیفرجه خود در ضمن نامه گرامی‌شان به جناب شیخ مفید مرقوم فرموده‌اند:

300. ولو ان اشیاعنا و فقهم الله لطاعته، علی اجتماع القلوب فی الوقاء بالعهد القدیم، لما تأخر عنهم الیمن بلقائنا، ولاتعجلت لهم السعاده بمساعدتنا علی حق المعرفه و صدقها منهم بنا. فما یحبسنا عنهم الا ما یتصل بنا مما نکرهه ولا نؤثره منهم، والله المستعان، و هو حسبنا و نعم الوکیل

... اگر شیعیان ما – که خداوند آن‌ها را به طاعت خود موفق بدارد – دل‌هایشان در وفا کردن به پیمان قدیم یکی شود، هرگز سعادت دیدار ما از آن‌ها به تأخیر نمی‌افتد، و سعادت پشتیبانی ما از آن‌ها در سوق دادنشان به متن واقع و حق معرفت به تعجیل می‌افتد. ما را چیزی جز اعمال نکوهیده آن‌ها محبوس نمی‌سازد، که اعمال آن‌ها به ما می‌رسد و ما را اندوهگین می‌سازد، که ما چنین انتظاری از آن‌ها نداشتیم. از خدا یاری می‌طلبیم که یاری او ما را بس است و او بهترین وکیل است.[26]

  • مهدی پور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">